کسایی که آتش‌شان در مسایل مختلف تند است و همیشه رادیکال‌ترین موضع را می‌گیرند، باعث می‌شوند که مسایل پیچیده شوند. باعث می‌شوند در به روی راه‌حل‌های ساده‌تر بسته شود و مسایل بزرگ‌تر از چیزی که هستند به نظر برسند. ناخودآگاه مجبورند مسایل را سخت کنند. گاهی مسایلی که اهمیت چندانی را ندارند، عمده می‌کنند. جامعه را دوقطبی می‌کنند. بحث روز می‌شود. انگار همه مجبورند در برابرش موضع بگیرند. وقتی موضع‌گیری شد، مردم به دوست و دشمن تقسیم می‌شوند: ما و دوزخیان! گرنه چه‌طور می‌توان مردم را به کنار گذاشتن ملایمت و گذر نکردن از مسایل توجیح کرد و به خشونت و دشمنی چه ذهنی و زبانی و چه فیزیکی - با دیگران تشویق کرد؟

پیچیده کردن مسایل حداقل دو نتیجه دارد: یکی این‌که عده‌ای را به خشونت و کدورت می‌کشاند. دوم هم این‌که برعکس ممکن است کسانی را بی‌عمل کند. چون طی کردن راه‌حل‌های دشوار، سخت است و شجاعت ابراز و عمل می‌خواهد. این دسته‌ی دوم دچار تناقض می‌شوند؛ چون به چیزی عقیده دارند ولی شجاعت رفتار بر اساس آن عقیده را ندارند.