مسائلی/موضوعاتی/آدم هایی هستند که با تو کار دارند. و هستند مسائلی که تو با آن ها کار داری. تو به سمت شان می روی. انتخاب شان می‌کنی. کم و زیادشان مهم است. بود و نبودشان فرق می‌کند. درباره شان دغدغه داری. برای شان نگران می شوی. غصه می خوری. چون و چرا می کنی. درباره دسته اول کار زیادی از دستت بر نمی آید. خواهی نخواهی هستند.

اما درباره دسته دوم: به اغلب شان هر چه قدر کمتر اهمیت بدهی خوشحال تری! به ندرت ارزش نگرانی دارند. این "کم ها و به ندرت ها" را باید چسبید. بقیه را باید بیخیال شد. فکر کن در سیاره و کهکشان دیگری اتفاق می افتند. جایی که هر چقدر هم که روی این عکس زوم کنی نمیبینی. آن دور دورها. مگر چه اتفاقی قرار است بیفتد. ته ِته قضیه، همه چیز به هر حال می گذرد. گفتن اش ساده است. ولی تمرین کردنی است.


پ.ن: درباره "اغلب" حرف زدم و نه: "همه"