در افسانه‌‌های یونانی چهره‌ای به نام پروکروستس هست. او راه‌زنی بود که در کنار ِجاد‌ه‌ای خانه داشت. ره‌گذران را به بهانه‌ی پذیرایی و مهمان‌نوازی به خانه می‌برد. آن‌ها را روی تختی می‌خواباند. اگر قدشان از طول تخت کوتاه‌تر بود، آن‌قدر مهمانان‌اش را می‌کِشید یا تن‌شان را با چکش می‌کوبید تا قدشان هم‌اندازه‌ی تخت شوند. و اگر بلندقدتر از تخت بودند، از پاهایشان می‌برید تا با تخت هم‌اندازه شوند.

فیلم برادرم خسرو بیشتر از هر چیز مرا به یاد «چارچوب» انداخت. کارگردان دو شخصیت حدی [به معنای ریاضیاتی کلمه] ساخته. سیاه و سفید. داستان دو برادر که یکی در چارچوب زندگی کرده و دیگری نه. . دست روزگار، خسرو را وادار می‌کند که به علت بیماری‌اش - برای مدتی در خانه‌ی ناصر زندگی کند. ناصر (ناصر هاشمی) دندان‌پزشک است و خسرو (شهاب حسینی) هنرمند اواره. ناصر حرف گوش‌کن بوده و دیگری نه. ناصر جدی است و دیگری شاد و شنگول. یکی مبادی آداب است و دیگری رند و وارسته. هر چند هر دوشان در کارشان استادند؛ یکی در علم و دیگری در هنر اما طبیعتا جامعه برادر ِدندان‌پزشک را موفق می‌داند اطرافیان ناصر خسرو و رفتارهای خسروانه را ترجیح تا زندگی ناصرانه. مشکل از آن‌جه شروع می‌شود که ناصر زیرکانه سعی می‌کند پروکروستس‌وار خسرو را به چارچوب خودش بکشاند. او را مدیریت کند. این «بیمار» را با دارو، درمان کند. این‌جاست که همه چیز به هم می‌ریزد.

فیلم خوب از آب درآمده. اگر فرصت‌اش پیش آمد از دست ندهید.