یکی از عجیب‌ترین برچسب‌هایی که این روزها در فضای رسانه‌های فارسی زبان به چشم می‌خورد اصطلاح گلوبالیسم و گلوبالیست و ترکیباتی از این دست است. اصطلاحی که  کاربردش از انتخابات امریکا رونق خاصی گرفته است.

بسیار پیش می‌آید که وقتی چنین کاربردی از گلوبالیسم می‌بینم پیش خودم فکر می‌کنم آیا این فقط یک موضع‌گیری سیاسی است؟ وگرنه مشکل فلان تحلیل‌گر/وبلاگ‌نویس/اینستاگرام‌نویس با جریان آزاد اطلاعات آسان چیست؟ اگر جهانی‌شدن بد است چرا فلانی خودش مهاجر و یا پناهنده است؟ فلانی که خودش فارغ‌التحصیل اقتصاد است آیا درسی درباره تجارت بین‌الملل پاس نکرده؟ آیا نمی‌داند که از اصول اولیه تجارت آزاد این است که شرایط فرد الف و ب بعد از تجارت بهتر از شرایط هر دو قبل از تجارت است؟ اگر با گلوبالیسم مخالف هستیم آیا با گردش آزاد دانش و اطلاعات و اینترنت هم مشکل داریم؟ آیا خوب است که دولت‌ها جلوی آزادی اطلاعات را بگیرند؟ آیا حمل و نقل آسان بین جامع بد است؟ آیا واقعا نویسنده فکر می‌کند مرزهای سیاسی مرزهای حقیقی هستند؟ واقعا فکر می‌کند که برای مثال مرز بین ایران و ترکیه/آذربایجان ما را واقعا از نظر فرهگی،سیاسی،اقتصادی، و اجتماعی را از هم ایزوله کرده است؟ به همین قیاس درباره افغانستان، بلوچ‌های پاکستان، ترکمن‌ها، کوردها و اعراب ِعراق و دیگر همایگانمان. آیا کسانی که گلوبالیسم را فحش می‌پندارند واقعا با جریان ِمنابع، تکنولوژی، کالا،خدمات ،و سرمایه بین کشورها مشکل دارند؟ آیا بقای فرهنگ‌ها و جوامع را در انزوا می‌بینند؟ معنای ناسیونالیسم همین است؟ آیا این‌گونه قرار است از فرهنگ پارسی پاسداری کنیم؟ با مفهومی به نام تکثر چه باید کرد؟ آیا ایران/جهان یک لحاف چهل‌تکه نیست؟ نویسنده‌ی گرامی درباره اتحادیه‌های سیاسی-اقتصادی چه فکر می‌کند؟ آیا می‌داند که معنی استقلال چیست؟ انزوا چیست؟ پیوند متقابل سیاسی-اقتصادی چیست؟ وجود پدیده‌ای به نام «اتحادیه اروپا» را چطور باید تحلیل کرد؟ نویسنده موقع نوشتن فلان متن اصلا درکی از آزادی و حقوق بشر داشته است؟ آیا در دنیای قبل از جنگ ِاول جهانی سیر می‌کند؟ آیا نمی‌داند همین لپ تاب و موبایلی که در دست دارد و اینترنتی که استفاده می‌کند از محصولات شرکت‌های چندملیتی است؟

هرگاه جمله‌ای، پستی، یا نوشته‌ای می‌بینم که این واژه در آن به کار رفته بسیار دلم می‌خواهد بدانم که گوینده چه درکی از جهانی‌شدن دارد؟ اصلا می‌داند درباره چه صحبت می‌کند؟

نمی‌خواهم بگویم که به تئوری‌های جهانی شدن و حتا آن‌چه در عمل رخ داده است انتقاد وارد نیست اما از طنزهای روزگار است که کسانی خط‌دهنده‌ی شعار مبارزه با گلوبالیسم هستند که اغلب به عنوان یک مهاجر/پناهنده‌ی خارجی از مزایای رفاهی-سیاسی-اجتماعی آزادی‌های شهروندی در کشور میزبان‌شان بهره می‌برند. از هر چپی شدیدتر به تفکر جهانی‌شدن حمله می‌کنند و در عین حال خود را مخالف چپ‌روی می‌دانند. از سیاست‌های و انزواگرایانه‌ (ناسیونالیستی؟) دولت سابق امریکا حمایت می‌کنند و از همین سیاست‌ها در ایران انتقاد می‌کنند. خواهان بازگشت به ارزش‌ها دوران باستان هستند و انتقاد می‌کنند که دیگران چرا به اندازه کافی مدرن نیستند.

به نظرم به هر صراطی که مستقیم هستیم بهتر است تکلیف‌مان با خودمان روشن باشد. سر و ته ِحرف‌مان با هم بخواند. بدانیم از چه انتقاد می‌کنیم و چرا؟ از چه حمایت می‌کنیم و چرا؟ وقتی وارد بحث‌های جدی می‌شویم بدانیم حرف‌مان پی‌آمد سخنمان چیست؟ پشتوانه تئوریک ایده‌مان چیست؟ وگرنه متلک‌اندازی و غر زدن که فقط بهانه می‌خواهد. گویا ریشه یکی از مهم‌ترین مشکلات ما این که گروه‌های سیاسی ایرانی اهمیت چندانی برای تئوری‌پردازی قائل نیستند. بیشتر شبیه محفل هستند که به سختی می‌توان برای‌شان تئوریسین پیدا کرد. به عبارت بهتر علوم انسانی و اجتماعی وارد فضای ذهنی آنان نشده است. حتی درباره تاریخ جوامعی که در آن زندگی می‌کنیم اطلاعات چندانی نداریم. درگیر موضوعاتی هستیم که ده‌ها و صدها سال درباره آن بحث و گفت و گو شده. کتاب‌ها و مقالات بسیاری منتشر شده و ما می‌خواهیم چرخ را دوباره اختراع کنیم. هنوز باورمان نشده است که علمی به نام اقتصاد یا علوم سیاسی یا جامعه‌شناسی و سیاست‌گذاری و دیگران وجود دارند.

در بین تحلیل‌گران و تریبون‌داران شبکه‌های فارسی‌زبان افرادی را می‌بینیم که نوعا در محافل و دانش‌گاه‌های مطرح به زبان‌های خارجی می‌خوانند و می‌نویسند اما وقتی قرار است به فارسی بگویند و بنویسند گویی یک‌دفعه انسان دیگری می‌شوند. به تنظیمات کارخانه برمی‌گردند و جهان سومی فکر می‌کنند و صحبت می‌کنند.