بخش یک

شرط توسعه گذار از الیگارشی (اندک‌سالاری) حکومت یک گروه یا طبقه خاص- است. شاید بتوان گفت موضوع اصلی توسعه رابطه دولت با ملت است. تجربه نشان داده است که کشورها صرفا با سرمایه‌گذاری در زیربناها و یا مداخله دولت در تامین بهداشت و درمان و از این دست تلاش‌ها الزاما به توسعه دست نمی‌یابند. در حالی که مسئله اصلی سیاست است. قبل از این‌که بخواهیم به مسئله اصلاح نهادها و سیاست‌ها بپردازیم باید این موضوع را بررسی کنیم که چرا کشورها و ملت‌ها دچار سیاست‌ها و نهادهای نادرست فعلی شده‌اند. بی‌توجهی به این ریشه‌ها باعث می‌شود که توصیه‌هایی که برای اصلاح نهادها و سیاست‌ها مطرح می‌شوند عملا اجرا نشوند و یا با مسئله اجرای صوری مواجه شوند. که در هر دو حالت به مقصود نرسیده‌ایم. یعنی واقعا اصلاح رویه رخ نداده و استمرار پیدا نکرده است.

برای مثال در کشورهایی مانند آرزانتین توصیه‌های بین‌المللی  در جهت اصلاح نهادها و سیاست‌ها مانند استقلال بانک مرکزی- اجرائی شد اما چون درین گونه از کشورها سیاست هم‌پای اقتصاد اصلاح نشد طبقه سیاسی حاکم (که در خط اول به آن‌ها اشاره کردم) راه‌های دیگری برای حفظ منافع‌شان و حامی‌پروری جستند.

درباره مسئله خصوصی‌سازی هم شاید بتوان همین منطق را به کار برد. معمولا تصور می‌شود که با خارج کردن مالکیت و مدیریت بنگاه‌های اقتصادی از دستان دولت و واگذاری آن به بخش خصوصی کارایی افزایش می‌یابد. و این‌که بنگاه‌های عمومی همیشه در معرض فساد قرار دارند. در حالی که کمتر به این نکته توجه می‌شود که چه تضمینی وجود دارد که سیستم دولت که خود متهم به وجود پتانسیل‌های فساد و ناکارایی در عملکرد خود است- در مسئله انتقال مالکیت و مدیریت بتواند تصمیم بهینه و به‌دور از فساد و ناکارآمدی بگیرد؟