در کتاب «افسونزدگی جدید» هم مفهوم اسکیزوفرنی هست و هم از آن مرحله گذشتهام. اگر به اسکیزوفرنی آگاه شوید، خیلی خوب است چون ذوحیاتین میشوید، هم میتوانید در آب زندگی کنید و هم در زمین. اما اگر به آن آگاه نباشید، فلجتان میکند. درواقع اسکیزوفرنی مانند یک «کمپلکس» است که اگر روانکاویاش کنید و بشکافیدش، میفهمید که شما دو دنیا دارید که الزاما با هم نمیخوانند. اما شما میتوانید با این دو دنیا کنار بیایید و بازی کنید، منتها کلیدهای مختلف میخواهد. اگر این عقدهها گشوده نشوند، شما را تسخیر میکنند. این مساله را در «غربزدگی» آلاحمد و آثار شریعتی میبینیم. من فکر میکنم اگر آدم اسکیزوفرنی را بشناسد، نهفقط صدمهای نمیزند بلکه امکانات جدیدی هم به آدم میدهد. اتفاقا اکتاویو پاز این را خیلی دقیق مطرح میکند. چون آمریکای لاتینیها هم تا حدی مسایل ما را داشتهاند. پاز میگوید، در آمریکای لاتین ادبیات بزرگ داریم اما اصلا متفکر نداریم، چون کار متفکر درست عکسِ هنرمند است، او باید مسایل را بشکافد. وارگاس یوسا نیز در مقالهای مینویسد، درست است که در آمریکای لاتین، دیکتاتورها بودهاند و ارتش نقش مهمی داشته، اما بیشتر از همه روشنفکران «مسببین عقبماندگی ما بودهاند»
شیما بهرهمند- و شما هم با این نگاه در تاریخ معاصر ایران موافق هستید؟
داریوش شایگان- بله، یادم هست که روشنفکران پیش از انقلاب چه میگفتند. مسایل اساسی مانند اقتصاد برایشان اهمیت نداشت. میدانید که «رشد» خیلی مهم است، در همه جای دنیا امروز دعوا بر سر رشد است. اما متفکرین ما به اقتصاد حساس نبودند. اصلا اقتصاد برای روشنفکران ما مهم نبود. درباره صنایع اتومبیلسازی که قبل از کره به ایران آمد، تنها اظهارنظری که کردند این بود: مونتاژ. اما مگر از اول میشود بوئینگ ساخت! همه با مونتاژ شروع میکنند، و بعد رفتهرفته ارزش افزوده پیدا میشود. میخواهم بگویم روشنفکران ما چندان به واقعیات روز آگاه نبودند.
بهرهمند-حالا به نظر شما از این «واحهی وحشت در کویر ملال» یا بهتعبیر شما وضعیت اسکیزوفرنیک، میشود بدون روشنفکر، بدون تفکر خارج شد؟
داریوش شایگان- ببینید در آن دوران عدهای مرشدهای فکری بودند. حالا دیگر نیستند. من فکر میکنم اگر هم مردم کتابی را میخوانند، یا بیشتر برای کسب اطلاعات است یا توجه به تالیفات کلاسیک ادبیات فارسی مثل کارهای ارزشمند آقای شفیعی کدکنی. اما این را هم بگویم که من در بلندمدت به ایران خوشبینام. ایران مملکت مهمی است. کاپلان در فصلی از کتاب «تلافی جغرافیا» که به ایران اختصاص داده نوشته، تنها کشور واقعی در این منطقه ایران است و بقیه همه بقایای امپراطوری عثمانیاند. تنها کشوری که مرزهایش معلوم است و مرزهای فرهنگیاش هم خیلی وسیعتر از مرزهای جغرافیاییاش است. قبل از جنگ اول به نقشه این منطقه نگاه کنید: هند که جزء امپراطوری بریتانیاست. بسیاری از کشورها هم جزئی از روسیه تزاری است. پس یک طرف امپراطوری عثمانی وجود دارد و یک طرف هم ممالک محروسه ایران. این است که اخیراا هم ایران را در مسایل منطقه شرکت میدهند. برای اینکه نمیشود از ایران صرفنظر کرد.
متن کامل
کانال فروردین